از نظر «رحمان»، انسان گو اینکه یک گاو است که کافی است آخورش از علف پُر باشد و شکمش سیر

اساسیترین دلیل «امامعلی رحمان» و همراهانش بر یورش به بدخشان — که این «دلیل» به نظر می‌رسد، برای برخی از «نخبه‌ها»ی تاجیک و روزنامه‌نگاران نیز مورد پسند است و سکوتشان «علامت رضا»ی آنها بود — این، همانطور که ادعا می‌کنند، جاری کردن «نظم و ترتیب» و به سخنی دیگر، «قانونمدار» ساختن مردم این منطقه است. در یادداشت پیشین، فرق آن با تحمیل اراده و خواسته‌های یک فرد — که «امامعلی رحمان باشد» — بر جامعه، بیان شد و نیاز به تکرار آن نیست. در این یادداشت اما، این مسئله از زاویه ای دیگر مورد بررسی قرار می‌گیرد و مخاطب آن، بیش از آنکه مقامات باشند، «نخبه‌ها» است

و آن اینکه: هر عملی بر اساس یک جهان‌بینی و تصور استوار است، از جمله کاری که «رحمان» در حال انجام آن بوده و مورد تأیید «نخبه‌ها»ی ساکت است، یعنی جاری کردن «نظم و ترتیب» در جامعه. این عمل، به خودی خود، عملی درست و بلکه واجب است. نظم قطعاً بهتر از هرج و مرج و بی‌بند و باری است و انسان طبیعتاً آن را ترجیح می‌دهد. و همین واقعیت است که کار «رحمان» مورد تأیید برخی «نخبه‌ها» قرار گرفته

اما بیایید، ببینیم، منظور از «نظم و ترتیب» در ذهن «امامعلی رحمان» و این «نخبه‌ها» — با توجه به کارهایی که می‌کنند و حرفهایی که می‌زنند — چیست، تا مورد تأیید ما نیز قرار بگیرد

آنچه از کارها که «امامعلی رحمان» و نخبه‌های سیاسی کشور در طول 30 سال پس از استقلال کرده و می‌کنند و به گمان خودشان، درست است، همانطور که در بالا یادآور شدیم، بر نوعی جهان‌بینی از انسان، جامعه، دولتداری، تاریخ و سیاست استوار است

مثلاً، تصور آنها از انسان (که درست مانند تصور نخبه‌های کمونیست از انسان است و مقامات کنونی، از جمله «رحمان» از آنهاست) این است که گمان می‌کنند، انسان فقط یک موجود مادی است و به سخنی دیگر، یک حیوان منتها حیوانی پیشرفته است. بنابر این، سعادت و کمال انسان به نظر آنها، در این است که او از همه جهت تأمین باشد: با خوراک خوب، با منزل نیکو و شیک و غیره

از اینرو، یک جامعه ایده آل، از نظر آنها، جامعه‌ای است که شکم شهروندانش نه تنها سیر که به بهترین خوردنیها تأمین و انسان نه تنها خانه‌ای عادی، بلکه دارای زیباترین منزل باشد

بنا بر این است که شما می‌بینید، وقتی سخن از پیشرفت و ترقی انسان و جامعه می‌رود، «رحمان» و کلاً نخبه‌های ما، وجود خانه‌های بلندآشیانه‌ای که ساخته شده است به رختان می‌کشند و نشانتان می‌دهند که ببین، پایتخت تاجیکستان چه قدر زیباست! و چه بناها و قصرهای زیبایی در آن ساخته شده

و از باب «الناس علی دین ملوکهم» («آدمها در کیش و آیین حکام خود هستند»)، این گونه تصور و جهان‌بینی متأسفانه به اکثر افراد جامعه و به خصوص «نخبه‌ها»ی آن نیز سرایت کرده. تصور و جهان‌بینی آنها زمانی بیشتر روشن می‌گردد که وقتی با یک شهروند مخالف سیاستهای کنونی هم‌صحبت شوند، به خصوص در فضای مجازی. فوراً، از او می‌پرسند و این سؤال را برایش مطرح می‌کنند که: بگو، ببینم، محی الدین کبیری و نهضت اسلامی مثلاً، آیا بنایی ساخته‌اند؟ آیا شکم گرسنه‌ای را در جامعه سیر کرده‌اند؟ اگر کرده‌اند، نشانه‌مان بده! گاهی، طرف مقابل که او نیز با کمال تأسف همین گونه جهان‌بینی دارد، در صدد یافتن پاسخ به سؤال او می‌شود و اینجا و آنجا می‌گردد که آیا کبیری و نهضت در زمان در تاجیکستان بودن، بنایی ساخته‌اند و یا شکم گرسنه‌ای را سیر کرده‌اند که اگر یافتند، در مقام پاسخ، به آن متوسل می‌شوند

این گونه پرسیدنها و سؤال مطرح کردنها و نیز تلاش برای پاسخ دادن به آنها با نشان دادن عکس و یا گزارش رسانه‌ای درباره ساخته شدن یک بنا و یا دادن نان توسط کبیری و نهضتیها به مردم هنگام یک سیل و یا یک فاجعه یا هدیه یک حجره در پایتخت به یک بانوی ورزشکار از سوی کبیری، اینها همه حاکی از این است که تصور و جهان‌بینی ما از انسان و جامعه و سعادت و کمال آن، وارونه و مادی است

از نظر چنین انسانها، ارزشهایی چون استقلال، انسانیت، آزادی، فرهنگ و کلاً معنویت، هیچ معنا و مضمونی ندارد. اساساً، این چیزها به نظرشان، مفاهیمی پوچند و به قول خودشان، شکم کسی را سیر نمی‌کنند. به نظر آنها، مهم برای انسان (که گویی یک حیوان است)، چیزی است که شکمش را سیر کند، اما آزادی، انسانیت، فرهنگ، معنویت، استقلال و از این قبیل مفاهیم، دردی را دوا نمی‌کنند. گو اینکه انسان به نظر آنها، یک گاو است که کافی است آخورش از علف پُر باشد و شکمش سیر

و از قضا، معنویت و فرهنگ از نظر چنین انسانهایی، به چیزهایی مثل رفتن به تآتر و تماشای یک نمایشنامه و یا خواندن یک شعر و شرکت در یک مراسم فرهنگی خلاصه می‌شود. از اینرو، در جامعه ما، با کمال تأسف، مفهوم فرهنگ و معنویت قرین شده با چیزهایی مثل تآتر، سینما، شعر و شعرخوانی، فلکلور و از این قبیل چیزها. واقعاً این جای تأسف دارد

و همین است که در طول این مدت (یعنی 30 سال)، دیدیم و می‌بینیم که نخبه‌های سیاسی ما — با توجه به چنین جهان‌بینی ای که دارند — تلاش کرده‌اند، در دانشگاههای تاجیکستان به جایی وجود رشته‌های علوم انسانی و یا تأسیس آنها مثل رشته فلسفه، جامعه‌شناسی، تاریخ و غیره، رشته‌های به نظرشان، بدردبخور مثل مهندسی و امثال آن راه‌اندازی و تقویت شود. فلسفه و جامعه‌شناسی، به نظر آنها، شکم کسی را سیر نمی‌کند و به عبارتی دیگر، آخور کسی را با علف پُر نمی‌کند

و حتی از تاریخ نیز، فقط به دنبال چیزهایی هستند که نشان دهد، ما، تاجیکها مثلاً گذشته درخشان داشتیم و کوروش داشتیم، ابن سینا داشتیم، خوارزمی داشتیم، اما این که امثال ابن سیناها چه کار کرده‌اند و چه گفته‌اند، ذره‌ای برایشان اهمیت ندارد، متأسفانه

***

حالا، از نظر انسانی مثل «امامعلی رحمان» و نخبه‌های سیاسی دور و برش که یکچنین جهان‌بینی از انسان و جامعه دارند، شهروند فقط به فکر شکم خود است، برای او چه فرق دارد که در رأس حکومت کیست و او چه کار می‌کند؟ برایش چه اهمیت دارد که حاکم، هر از گاهی عوض و انتخابات آزاد و شفاف برگزار شود؟ آیا برایش یکچنین چیزهایی مهم است؟ آیا اعتراض وی به رئیس ولایت و تصرفات او، شکمش را سیر می‌کند؟ اگر به جایی «میرزا نبات اف» کسی دیگر آید، آیا در آخور شهروند، علف، بیشتر می‌شود

یکچنین انسانی وقتی ببیند که صدای اعتراض در جامعه از سوی کسی شنیده می‌شود، به باور او، این اعتراضکننده قطعاً به سپارش کسی و یا جهتی لب به اعتراض گشاده، او یک «خواجه‌ای» دارد که به او پول داده، تا چنین بکند، چه او «محمدباقر» باشد، چه «کبیری» و چه «سهراب ظفر». به نظرش، چنین انسانی یک زرخرید است و خدمت «خواجه‌هایش» را می‌کند و باید از سر راه برداشته شود

برای او با یکچنین جهان‌بینی، آزاد بودن، سربلند بودن، عزیز بودن و از این قبیل مفاهیم اصلاً قابل فهم نیست. وقتی لب به اعتراض گشادید، او گمان می‌کند، شما زرخریدید و خدمت «خواجه‌ای» را انجام می‌دهید، خصوصاً اگر آدمی سیر باشید. اگر شکمتان سیر و به منزل تأمین باشید، چرا و به چه چیزی اعتراض می‌کنید؟ شکمتان که سیر است، منزل که دارید، پس، «شکرانه» کنید

بنابر این، او وظیفه خود می‌داند که اعتراضکننده را به زندان ‌افکند یا او را بکُشد و از میان بردارد. تلاشش فقط این است که فرهنگ ترس در جامعه حکمفرما باشد و همه شهروندان از او بترسند. در جامعه تاجیکستان در یکی دو دهه اخیر، یکچنین فرهنگی یعنی فرهنگ ترس و هراس تزریق شده است و متأسفانه رسوخ پیدا کرده و بسیاریها و به خصوص نخبه‌ها می‌ترسند

***

حالا، در یکچنین محیط و فضایی، یک نفر پیدا می‌شود و در مقابل زورگو می‌ایستد و می‌گوید، «نه»! می‌دانید، این کار وی چه قدر ارزشمند است؟ آیا می‌دانید، کار او تشویقکننده دیگران به «نه» گفتن است؟ محمدباقر تازه، نه تنها به گفتن صرف «نه» اکتفا کرد، بلکه در عمل نشان داد که زیر بار زور نمی‌رود و در نهایت در این راه کُشته شد

شهید محمدباقر محمدباقر اف نه یک علامه بود و نه یک صاحب منصب و نه یک رهبر مذهبی که برخی نادانها امروز او را به عنوان یک رهبر مذهبی معرفی می‌کنند. او یک انسان عادی بود، او هرگز ادعای رهبر مذهبی بودن نکرده است، بلکه استثنایی بودن محمدباقر و قهرمان بودن او — قهرمان به تمام معنای کلمه — در این است که او در مقابل زورگو ایستاد و با عمل خود و رفتارش، دیوار ترس و هراس را شکست. او با این کارش، برای همه ما، بدون استثنا، چه یک سیاستمدار و چه روزنامه‌نگار و چه یک نخبه‌، عملاً نشان داد که می‌توان در برابر زورگو ایستاد و «نه» گفت

سلامت باشید

Добавить комментарий

Заполните поля или щелкните по значку, чтобы оставить свой комментарий:

Логотип WordPress.com

Для комментария используется ваша учётная запись WordPress.com. Выход /  Изменить )

Фотография Twitter

Для комментария используется ваша учётная запись Twitter. Выход /  Изменить )

Фотография Facebook

Для комментария используется ваша учётная запись Facebook. Выход /  Изменить )

Connecting to %s

Блог на WordPress.com. Тема: Baskerville 2, автор: Anders Noren.

Вверх ↑

%d такие блоггеры, как: